به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردنک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
به مادرم که در اینه زندگی می کرد
و شکل پیری من بود
و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت سلامی دوباره خواهم داد
می ایم می ایم می ایم
با گیسویم : ادامه بوهای زیر خک
با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می ایم می ایم می ایم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
عشقی[4] . شعر عشقی[3] . عشق[3] . شعر های عاشقانه[3] . شعر های عشقی[3] . تنهایی[2] . مطالب عاشقانه[2] . مطالب عشقی . ناز... . نام شب.... . نوار سیاه . هوس . واقعیت زندگی . حرف های عاشقانه . حرف های عشقی و زیبا . خاطرات کودکی . خسته وتنها . خطرات عاشقانه . داستان عاشقانه . دخترک کور... . دریا . زبان سکوت . سخن عاشقانه . سخنان پند اموز . سراب آرزو . سرشک . سرشک بخت . سوز و ساز.... . شعر زیبا . شعر عاشقانه . شکست آفتاب . عاشقانه . آرامگاه عشق . اشک رز!... . باز... باران ..... . بدبختی . به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد . عشق کور . شعر های زیبای عاشقانه . فرزند بدبختی! . کلام عاشقانه . کودکی . گفتگو . گمنامی گم نشده!... . لوچ .
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :61
بازدید دیروز :2 مجموع بازدیدها : 27356 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|